بداندیشه. بدرای. تباه رای. تباه خرد: مغان تبه رای ناشسته روی بدیر آمدند از در و دشت و کوی. (بوستان). رجوع به تباه و تبه و دیگر ترکیبهای این دو و تباه رای شود
بداندیشه. بدرای. تباه رای. تباه خرد: مغان تبه رای ناشسته روی بدیر آمدند از در و دشت و کوی. (بوستان). رجوع به تباه و تبه و دیگر ترکیبهای این دو و تباه رای شود
بااحتیاط، عمل برداشتن حاصل زراعت. (فرهنگ فارسی معین). برداشت حاصل. برداشت محصول. برخوردن از سود و نفع. عمل برداشتن حاصل ازکشتی یا کارخانه ای و غیره. برداشت دخل گرو کردن و حاصل مزرعه یا باغی تمتع بردن از عایدات هر عمل. (یادداشت بخط مؤلف) ، سهم گرفتن، بفروش رساندن محصول کارخانه یا معدن. (فرهنگ فارسی معین) ، به انباز بردن یا متصرف شدن محصول اعم از کشت و کارخانه. (یادداشت بخط مؤلف)
بااحتیاط، عمل برداشتن حاصل زراعت. (فرهنگ فارسی معین). برداشت حاصل. برداشت محصول. برخوردن از سود و نفع. عمل برداشتن حاصل ازکشتی یا کارخانه ای و غیره. برداشت دخل گرو کردن و حاصل مزرعه یا باغی تمتع بردن از عایدات هر عمل. (یادداشت بخط مؤلف) ، سهم گرفتن، بفروش رساندن محصول کارخانه یا معدن. (فرهنگ فارسی معین) ، به انباز بردن یا متصرف شدن محصول اعم از کشت و کارخانه. (یادداشت بخط مؤلف)